گذشته ی من



یادمه یکبار شب ساعت نه بود

و من جمع پولی که داشتم شاید دویست هزار تومن هم نمیشد

و فردا صبح باید 14 میلیون پول میدادم

هرچی فکر میکردم و به هر کسی فکر میکردم راه نجاتی نبود

 

بدجور بهم ریخته بودم

شب رفتم توی اتاقی تنها نماز خوندم و با خدا درد دل کردم

خودت میگی هر کی ازم من بخاد ناامیدش نمیکنم

پس برسون

 

ساعت حدودا دوازده شب بود که یکی از برادرام پیام داد :بیداری؟

گفتم اره چی شده؟

 

گفت برات پنج میلیون ریختم و گفتم شاید نیاز داشته باشی

اون 5 تومن داده بود بدون اینکه من ازش بخام

 

خوشحال بودم اما هنوز تا 14 میلیون خیلی مونده بود

که فردا ساعت نه صبح یکی از دوستام نه میلیون و پانصد برام واریز کرد

و تماس گرفت که یادته فلان وسیله را داده بودی بهم؟

یکی پیدا شدو اینا را خرید

 

تعدادی لنت که میخاستم 4 میلیون قسطی بفروشم

حالا یکی پیدا شده بود و نه و نیم نقدی خریده بود

 

واقعا خدا بارها و بارها برای من در لحظه رسوند

حتی خیلی دفعات را یادم نیست کِی و کجا رسوند

 


باید بیش از پانزده میلیون پول جور میکردم

رفتم تهران و هیچی دستم را نگرفت

خودمم بیش از  پنجاه هزار تومن نداشتم

آمدم قم و رفتم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

زیارتی کردم و نشستم باهاش درد دل کردن

 

دو ساعت نشده بود که یکی از دوستان که حتی دوست نزدیک هم نبود

زنگ زد و گفت بیست میلیون داره و میخاد باهاش کار کنه

بدون حتی چک گرفتن و رسید گرفتن

همون روز پول را واریز کرد حسابم که باهاش کار کنم

سودش را تقسیم کنم

و من به طرز معجزه آسایی به پول رسیدم

هرچند نتونستم سودی به پولش بدم و اون پول را خرد خرد بهش دادم

اما شماره کارتش را هنوز دارم که یه روزی براش جبران کنم


یکی دو ماه قبل از اینکه بریم سفر

باید پانزده میلیون پول به یکی میدادم و دستم خالی بود و حسابی آبروریزی میشد

انقدر چند روز بهم ریخته بودم که همه فهمیده بودن و یک روز خواهرم که فهمید پول نیازم

و باید چک پاس کنم بهم پیام داد که فلان گردنبند طلا را گذاشتم فلانجا با فاکتورش

برو بفروش و قرضت را بده " گردنبندی که تازه خریده بود"

خیلی برام سخت بود چنین کاری کنم و از طرفی راهی جز این نداشتم

فقط خدا میدونه اون روزها بهم چی میگذشت

قرض گرفتن از اعضای خانواده کم کم داشت بیشتر و بیشتر میشد

یکی از برادرام قسط بانک منو داده بود

خواهرم که طلا فروخته بود و پول سفر را بهم داده بود

و یکی دیگه از برادرام که نزدیک پنجاه میلیون بهم قرض داده بود

و وقتی فهمید نمیتونم به این زودی پولش را بدم پیشنهادم را قبول کرد

و مقداری از زمینی که از طرف پدرم بهم رسیده بود را جای طلب برداشت

هرچند بعد از اونم نزدیک 20 میلیون بهم قرض داد که تا این تاریخ که دارم مینویسم

قرض هیچکدام از اعضای خانواده را هنوز ندادم

.

از مسافرت که برگشتیم

باز طلبکارا و قسط های بانک و  و پول پدر خانم و خرج زندگی و مالیات

و حالا چیزی جدید هم بهش اضافه شده بود

طلب ِ اعضای خانواده . هرچند هیچوقت چیزی نگفتن

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خدمات عایق ایزوگام و قیرگونی ایزوگام90 طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل پارکت لمینت دکورچوب افتاب طلایی فروشگاه فایل های نایاب فرافایل، مرجع خرید و فروش فایل های دانشجویی فروش خون دفیبرینه گوسفندی رشد رونیک مشاوره خانواده my days shaaadi